روايت شهري كه هر كوچه‌اش يك مسجد دارد

تازه ترين اخبار گردشگري را در وبگاه جامع گردشگري و توريست مطالعه نماييد

روايت شهري كه هر كوچه‌اش يك مسجد دارد

۵ بازديد

مساجد كوچك و بزرگ ندوشن داراي قدمت طولاني و داستان هاي بسياري هستند. از مسجد آمناگل ، كه فقط يك اتاق كاه دارد و فقط زنان در آن رفت و آمد مي كردند ، تا مسجد جامع ، بخشي از تاريخچه آن در موزه متروپوليتن است. “شبستان مسجد آبي يك بسته مرموز از روحانيون را …

روايت شهري كه هر كوچه‌اش يك مسجد دارد https://majale-rooz.ir/2021/04/روايت-شهري-كه-هر-كوچه‌اش-يك-مسجد-دارد/ مجله روز Sat, 17 Apr 2021 23:08:30 0000 عمومي https://majale-rooz.ir/2021/04/روايت-شهري-كه-هر-كوچه‌اش-يك-مسجد-دارد/ مساجد كوچك و بزرگ ندوشن داراي قدمت طولاني و داستان هاي بسياري هستند. از مسجد آمناگل ، كه فقط يك اتاق كاه دارد و فقط زنان در آن رفت و آمد مي كردند ، تا مسجد جامع ، بخشي از تاريخچه آن در موزه متروپوليتن است. “شبستان مسجد آبي يك بسته مرموز از روحانيون را …

مساجد كوچك و بزرگ ندوشن داراي قدمت طولاني و داستان هاي بسياري هستند. از مسجد آمناگل ، كه فقط يك اتاق كاه دارد و فقط زنان در آن رفت و آمد مي كردند ، تا مسجد جامع ، بخشي از تاريخچه آن در موزه متروپوليتن است.

“شبستان مسجد آبي يك بسته مرموز از روحانيون را ارائه مي داد. آنها از در كوچكي وارد شدند كه هيچ پنجره اي نداشت و فقط سوراخ هايي براي تغيير هوا وجود داشت. نور روز از طريق مرمرهايي كه نصب شده بود تصفيه مي شد. آنها در پشت بام شستشو داده و البته مشعل ها كار مي كردند. “مشعل هاي مسي پايه اي بودند كه روغن لامپ بر روي آن ريخته مي شد و فتيله ها قرار داده مي شدند كه مربوط به دوره صفويه است.”

اينها بخشي از توصيف دكتر محمد علي اسلامي ندوشن در كتاب “روزها” درباره مسجد جامع ندوشن است كه از مردم به عنوان “آبي” نام مي برد. كلمه “آبي” در فرهنگهاي مختلف با معاني مختلف به كار رفته است: “رنگي از رنگ اسب” كه در ادبيات فارسي به آن اصطلاحاً اسب نيز گفته مي شود ، صنوبر است و در شاهنامه نام چوپان افراسياب است. اما اين كلمه در نوشته هاي دكتر اسلامي ندوشن از تركيب “آبي ده” به معناي ده آبي يا ده آبي آمده است كه در روند واجي تلفيق به “آبي” تغيير يافته است.

ندوشن ديگر يك روستا نيست و به شهري كوچك در 70 كيلومتري شمال يزد تبديل شده است. اگرچه بسياري از خانه هاي جديد و مدرن جايگزين خانه هاي قديمي شده اند ، اما بافت تاريخي آنها دست نخورده باقي مانده و برخي از فعالان گردشگري ندوشن خانه هاي قديمي را بازسازي و نوسازي كرده اند. آنها آنها را به گردشگران بوم گردي تبديل مي كنند تا بتوانند برخي از يادگارهاي گذشته شهر خود را حفظ كنند.

به گفته فضل الله رحيميان ، يكي از فعالان ميراث و گردشگري ، نودوشان در حال حاضر 3000 نفر جمعيت دارد و تقريباً در هر كوچه مسجدي وجود دارد ، تاريخي ترين و همه داراي فرش زيلو. اگرچه فرشهاي رنگي جايگزين زيلوها در برخي از مساجد شده است ، اما در زير اين فرشها هنوز زيلوهاي اختصاص داده شده قبلي و با وقف نامه وجود دارد. ندوشن 10 مسجد كوچك و هفت مسجد بزرگ دارد و بافت تاريخي آن در سراسر كشور ثبت شده است.

به گفته وي ، اولين مدرسه روستايي ايران كه متعلق به سال 1304 است ، در ندوشن شكل گرفت و هم اكنون داراي چهار مدرسه ابتدايي ، دو مدرسه راهنمايي و دو مدرسه متوسطه پسرانه و دخترانه است. ندوشن يك كلينيك كوچك نيز دارد.

مساجد ديدني نيستند. برخي از آنها داراي يك اتاق ني است كه در نهايت جمعيتي به اندازه انگشتان را در خود جاي مي دهد. برخي ديگر هيچ پوششي ندارند و با خاك فرش شده اند و فقط بقاياي چند تسبيح و آنلاين و موم ديده مي شود.

مسجد جامع آمنه گل در ندوشن يكي از مساجد كوچك منطقه قديمي ندوشن است كه فقط يك اتاق دارد و كليد آن را جلوي در آويزان كرده اند تا همه بتوانند قفل مسجد را باز كنند. گفته مي شود كه فقط زنان از اين مسجد استفاده مي كردند و قدمت آن به قرن 8 قبل از ميلاد برمي گردد. كاري با نماي ني و سقف و كف آجري. اما در داخل اين مسجد از جذابيت بسيار خاصي برخوردار است و مملو از خاطرات خوشنويسي است كه برخي از آنها در سال 1272 نوشته شده اند. اين مسجد با شماره ثبت 2301 و 26/11/78 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است.

نماي داخلي مسجد جامع آمنه گل

بسياري از بناهاي تاريخي كه در داخل مسجد آمنه گل نوشته شده اند داراي ارزش تاريخي هستند

يكي ديگر از بناهاي تاريخي اين مسجد كتيبه اي سنگي بود كه روي آن موقوفه مسجد نوشته شده بود اما اين كتيبه به سرقت رفته بود.

در كوچه پس كوچه هاي ندوشن مساجد كوچك و بزرگ زيادي وجود دارد. بعضي از مساجد مانند مسجد آمنه گل داراي يك اتاق با سقف طاقدار بدون منبر و سوزن هستند. برخي ترك هاي عميق را برطرف كرده اند و در برخي به نظر مي رسد مدت زيادي است كه باز نشده است و همه چيز را پوشانده است ، اما همه اينها از جو خاص اين مساجد نمي كاهد. مساجدي كه مي توانند به مدت طولاني به ويژه در دوران اعتكاف ، زيارتگاه مردم باشند و موجب رونق گردشگري مذهبي شوند.

اما گفته مي شود كه مسجد جامع قديمي ترين مسجد ندوشن است. مسجدي نسبتاً بزرگ از قرن 8 قبل از ميلاد در مركز شهر واقع شده است. اين مسجد داراي مناره هاي آجري به ارتفاع 19 متر است كه در دوره صفويه به آن اضافه شده است. اين مناره 60 پله ، نماي آجري و سوزن آجري لعاب دار دارد. از پله هاي باريك و تاريكي كه فقط يك فرد قد بلند مي تواند با خيال راحت از آن بالا برود و از آنجا كل شهر را ببيند. مسجد جامع بزرگ نيز در سال 1998 با شماره 2150 به ثبت ملي رسيده است.

مناره آجري مسجد ندوشن 19 متر ارتفاع دارد

نفيس ترين بناي تاريخي و فرهنگي در نودوشان منبر چوبي باستاني مسجد جامع بزرگ است كه از چوب سرو و كاج در سه قسمت جداگانه ساخته شده و با مشبك و منبت كاري تزئين شده است. اين منبر شش پله دارد و سه سوره از قرآن با خط كوفي حك شده است ، اما بخشي از منبر چوبي ، احتمالاً سنگ قبر ، در موزه هنرهاي متروپوليتن آمريكا حفظ شده است.

دكتر اسلامي ندوشن در كتاب “روزها” درباره مسجد بزرگ ندوشن نوشت: “پانزده دقيقه از خانه ما به مسجد بزرگ گذشت. ما فانوس را برداشتيم و رفتيم. در آن ساعت ، يكي يكي ، او رفت. مردم را ببينيد در كوچه ، كساني كه به مسجد مي رفتند يا زناني كه براي شستن لبهاي خود آمده بودند. در مسجد ، من از مادرم جدا مي شدم ، به قسمت زنانه مي رفتم و به بخش مرد مي رفتم ، كه با يك جدا شد پرده بزرگ. مسجد ، به شكل مستطيل ، در دو طرف دهانه داشت. زيلوهاي اختصاصي به زمين افتاده بود و مهرها در انبارها و سوله ها در جاي خود قرار داشتند. اين سه نفر در زير آتش زانو زده و قرآن را تلاوت مي كردند “التماس دعا. بي سواد با ديگري تكرار مي شود كه كمي بلند مي خواند. همه قرآن ها خطي و به تعداد زياد بودند. برخي نفيس با خطوط بسيار بزرگ و برخي نفيس از نوع كاغذ و زيبايي خطوط و طلا همه اينها قرآن كريم توسط كساني تقديم مي شود كه گاهي اوقات در ابتداي يا انتهاي قرآن نام واقف يا نام نويسنده را نوشته بودند (اگر خودش را نمي شناخت). نور كم بود و فقط ضخامت خط قابل خواندن بود. البته ، چشمان آن زمان با امروز متفاوت بود ، زيرا او عادت به عينك نداشت ، او را به دوره هاي بالاتر زندگي گسترش مي داد. همچنين ، چشمان او هنوز به نور زياد عادت نكرده بودند و از نور كم راضي بود. نور تك بعدي چراغ ها همان شعاع كوچك زيلو و پا را روشن مي كند. بوي بدن و پا و روغن سبك همراه با بوي گرد و غبار و هوا در هوا. نور كم ، ارتعاش اشعه ها و سايه ها ، زيرا آنها با صداهاي لرزان كه دعا مي كنند و قرآن و دعا مخلوط مي شوند ، به عبادت لطافت كامل مي بخشند ، شما را از دنيا جدا مي كنند و شما را به آينده نزديك مي كنند مرگ. . سرانجام ، امام جماعت كه سيد نابينا بود ، مي رسيد و نماز آغاز مي شد. بعد از نماز و روزه ، وقتي صبح شده بود ، حركت كرديم. باد صبح بود. شايد از آن زمان بود و همان تجربه اي بود كه صبح زود به آن عادت كردم. “صبح شرق ، به ويژه در روستاي كامدرخت با ديوارهاي گلي ، صبح برهنه اي است كه به زمين مي افتد ، و اين دو گره – زمين و صبح – پاكترين روح ها را در آغوش پاك خود به دنيا مي آورند. “

زيلوهاي اختصاص داده شده به مسجد جامع ندوشن سالها پيش همچنان پابرجاست

اين نويسنده از ندوشن در مورد خاطرات خود از ماه مبارك رمضان در همين كتاب مي نويسد: گاهي اوقات به مسجد جامع كه در آنجا خطبه ها و عيب يابي بود مي رفت و گوش مي داد. مسجد آبادترين مكان بود. همه جور آدمي آمدند. آنها با يكديگر صحبت كردند. ناتواني انسان از يك سو و اميد بهشت ​​و زندگي بهتر از سوي ديگر در پيشاني و چشمانش پنهان مانده بود. يكي از موقوفات مسجد خريد خرما براي ماه رمضان بود. آنها خرماي خوبي از “شرستان” وارد كردند. سرايدار مسجد سفره اي پر از خرما به همراه داشت. او در مقابل صف نمازگزاران پابرهنه راه رفت و در مقابل همه ايستاد. با كساني كه روابط نزديكتر يا معتبري داشتند ، چنگالها بزرگتر بود و در مقابل ديگران ، فقط چند دانه در دهان گذاشته و افطار خورده شد. سپس به نماز خواندن ادامه دادند. در پايان ، آنها سهم خود را مي گرفتند و سفره خانه هاي خرما از مسجد خارج مي شدند. كساني بودند كه به دليل اين چند بذر در نماز جماعت شركت مي كردند و به نظر مي رسد ضرب المثل “براي خدا يا خرما” از اينجا آمده است. من كه گهگاهي با سيد ابوالحسن مي رفتم ، به دنبال بعضي قرارها نمي رفتم زيرا آنها را در خانه داشتيم ، بلكه آنها را مشاهده و تغيير مي دادم ، هرچند كه خرما مسجد خوش طعم و شيرين تري به دهانم مي آمد. خادم مسجد كه من را مي شناخت و در خانواده ام شخصيت نشان مي داد ، پاهاي گشاد خود را گشاد باز كرد و مشت بزرگي را جلوي من قرار داد. سيد هم مشت بزرگي براي من داشت. گاهي خودم را با نماز مقايسه مي كردم و گاهي طوري مي نشستم كه انگار هنوز احساس اجباري نمي كنم. مردم ده به سه مسجد تقسيم شدند كه هر كدام ملا و امام خود را داشتند. اما بزرگترين و مفصل ترين مسجد جامع بود. جمعيت نه تنها بيشتر به آن متوسل مي شوند ، بلكه خود ساختمان ، ثروت آن ، كثرت قرآن و سوزاندن و مرگ ، اهميت امام آن را برجسته تر مي كند. طبيعتاً ما به دليل تقسيم محله بخشي از مسجد جامع بوديم ، اگرچه در غير اين صورت ما آن را به دو مسجد ديگر ترجيح مي داديم. شب هاي تولد دوباره “تلاوت قرآن” بود. خطوط منظم شدند. رديف ، هر دو زانوي ادب. اما بين فقير و فقير نيز تفاوت وجود داشت. اشراف به ترتيب در صف هاي اول و مخاطبان پشت سر بودند. سپس بنده قرآن را توزيع كرد ، و يكي را در مقابل هر يك قرار داد. در تقسيم قرآن ، اين اختلاف در نظم دنيوي نيز مشاهده شد ، يعني “اربابان” قرآن هاي كوچك و سبك دريافت كردند تا وزن نشوند (حتي در ميان كساني كه اشراف بردن را داشتند) قرآن از جيبهاي زير بغل نازك) و “قرآنهاي بزرگ و جسمي به” رعايا “داده شده است.”

دكتر. محمدعلي اسلامي ندوشن

انتهاي پيام

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.